کار من بالا نمی گیرد در این شیب بلا
کار من بالا نمی گیرد در این شیب بلا
کار من بالا نمی گیرد در این شیب بلا
کار من بالا نمی گیرد در این شیب بلا
کار من بالا نمی گیرد در این شیب بلا
در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا
در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا
در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا
در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا
در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا
می کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم
می کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم
می کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم
می کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم
می کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم
حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا
حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا
حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا
حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا
حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا
صبح آخر دیدهٔ بختم چنان شد پرده در
صبح آخر دیدهٔ بختم چنان شد پرده در
صبح آخر دیدهٔ بختم چنان شد پرده در
صبح آخر دیدهٔ بختم چنان شد پرده در
صبح آخر دیدهٔ بختم چنان شد پرده در
صبح اول دیدهٔ عمرم چنان شد کم بقا
صبح اول دیدهٔ عمرم چنان شد کم بقا
صبح اول دیدهٔ عمرم چنان شد کم بقا
صبح اول دیدهٔ عمرم چنان شد کم بقا
صبح اول دیدهٔ عمرم چنان شد کم بقا
با که گیرم انس کز اهل وفا بی روزیم
با که گیرم انس کز اهل وفا بی روزیم
با که گیرم انس کز اهل وفا بی روزیم
با که گیرم انس کز اهل وفا بی روزیم
با که گیرم انس کز اهل وفا بی روزیم
من چنین بی روزیم یا نیست در عالم وفا
من چنین بی روزیم یا نیست در عالم وفا
من چنین بی روزیم یا نیست در عالم وفا
من چنین بی روزیم یا نیست در عالم وفا
من چنین بی روزیم یا نیست در عالم وفا
در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم دوست
در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم دوست
در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم دوست
در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم دوست
در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم دوست
دوست خود ناممکن است ایکاش بودی آشنا
دوست خود ناممکن است ایکاش بودی آشنا
دوست خود ناممکن است ایکاش بودی آشنا
دوست خود ناممکن است ایکاش بودی آشنا
دوست خود ناممکن است ایکاش بودی آشنا
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
ای عراق الله جارک نیک مشعوفم به تو
ای عراق الله جارک نیک مشعوفم به تو
ای عراق الله جارک نیک مشعوفم به تو
ای عراق الله جارک نیک مشعوفم به تو
ای عراق الله جارک نیک مشعوفم به تو
وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را
وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را
وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را
وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را
وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را
گرچه جان از روزن چشم از شما بی روزی است
گرچه جان از روزن چشم از شما بی روزی است
گرچه جان از روزن چشم از شما بی روزی است
گرچه جان از روزن چشم از شما بی روزی است
گرچه جان از روزن چشم از شما بی روزی است
از دریچهٔ گوش می بیند شعاعات شما
از دریچهٔ گوش می بیند شعاعات شما
از دریچهٔ گوش می بیند شعاعات شما
از دریچهٔ گوش می بیند شعاعات شما
از دریچهٔ گوش می بیند شعاعات شما
عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم
عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم
عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم
عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم
عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم
هدیهٔ جانم روان دارید بر دست صبا
هدیهٔ جانم روان دارید بر دست صبا
هدیهٔ جانم روان دارید بر دست صبا
هدیهٔ جانم روان دارید بر دست صبا
هدیهٔ جانم روان دارید بر دست صبا
تشنهٔ دل تفته ام از دجله آریدم شراب
تشنهٔ دل تفته ام از دجله آریدم شراب
تشنهٔ دل تفته ام از دجله آریدم شراب
تشنهٔ دل تفته ام از دجله آریدم شراب
تشنهٔ دل تفته ام از دجله آریدم شراب
دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا
دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا
دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا
دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا
دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا
بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار
بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار
بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار
بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار
بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار
نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها
نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها
نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها
نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها
نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
ماکیان بر در کنند و گربه در زندان سرا
ماکیان بر در کنند و گربه در زندان سرا
ماکیان بر در کنند و گربه در زندان سرا
ماکیان بر در کنند و گربه در زندان سرا
ماکیان بر در کنند و گربه در زندان سرا
گر برای شوربائی بر در اینها شوی
گر برای شوربائی بر در اینها شوی
گر برای شوربائی بر در اینها شوی
گر برای شوربائی بر در اینها شوی
گر برای شوربائی بر در اینها شوی
اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا
اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا
اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا
اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا
اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا
مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم
مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم
مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم
مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم
مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم
در عدم نه روی، کانجا بینی انصاف و رضا
در عدم نه روی، کانجا بینی انصاف و رضا
در عدم نه روی، کانجا بینی انصاف و رضا
در عدم نه روی، کانجا بینی انصاف و رضا
در عدم نه روی، کانجا بینی انصاف و رضا